سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخلاقی تربیتی
 
قالب وبلاگ

 

وَ مَا یَتَّبِعُ أَکْثرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنىِ مِنَ الحَقِّ شَیئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ(36یونس)

پیروی از ظن و گمان ریشه بسیاری از مشکلات فرهنگی و اجتماعی بشر است. بسیاری از دشمنی هایی که با حق صورت می‌گیرد، ناشی از جهل و عدم علم به موضوع است. بسیاری از اختلافات و درگیری‌ها به خاطر گمان‌های بیجاست؛ گمان‌هایی که باعث بدبینی به افراد شده و زندگی افراد را متلاشی می‌کند.

می‌گویند: مردی روستایی تبر خویش گم کرد. بدگمان شد که پسر همسایه دزدیده است و به مراقبت از او پرداخت. در رفتار و لحن کلامش حالتی عجیب یافت؛ چیزی که گواهی می‌داد که دزدِ تبر اوست. اندکی بعد، روستایی تبرش را یافت؛ آخرین باری که برای آوردن هیزم به کوه رفته بود، تبر را جا گذاشته بود. چون بار دیگر به مراقبت پسر همسایه پرداخت، در رفتار و کلام او هیچ چیز عجیبی نیافت؛ هیچ چیز گواهی نمی‌داد که دزد تبر اوست!

 

آیات زیادی از قرآن انسان‌ها را از پیروی از گمان باز می‌دارد. یکی از این آیات، آیه 36 از سوره مبارکه یونس است:آنها از ظن و گمان پیروی می کنند. در حالی که ظن و گمان ذره‌ای انسان را از حق بی نیاز نمی‌کند و انسان را به حق و حقیقت نمی‌رساند.

در آیه 36 از سوره اسراء نیز می‌خوانیم: «وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»؛ و از چیزى که به آن علم ندارى [بلکه برگرفته از شنیده‏ها، ساده‏نگرى‏ها، خیالات و اوهام است‏] پیروى مکن؛ زیرا گوش و چشم و دل [که ابزار علم و شناخت واقعى‏اند] موردِ بازخواست قرار خواهند گرفت.

امام سجاد  , دو سفارش را مطرح می‌کنند:[1] اول این که: نباید هر سخنی را به زبان جاری کنی؛ چرا که خدای متعال فرموده: «وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و همچنین به این دلیل که پیامبر فرمود: خدا رحمت کند کسی را که سخنی نیک گفت و از آن بهره برد، و یا سکوت کرد و سالم ماند! سفارش دوم این که: هر سخنی را نباید بشنوی؛ چرا که خدای متعال می‌فرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا».

در سوره حجرات نیز خدای متعال مؤمنان را مخاطب قرار داده و به آنها دستور می‌دهد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا؛ اى اهل ایمان! اگر فاسقى خبرى برایتان آورد، خبرش را بررسى و تحقیق کنید... چرا؟ أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِین‏؛ تا مبادا از روى ناآگاهى به گروهى آسیب و گزند برسانید و بر کرده خود پشیمان شوید.

امام صادق, می‌فرمایند: به سخن کسی که خدای متعال بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش را آتش قرار داده [سخن‌چین]، درباره خویشاوندانت و خانواده‌ات گوش فرا مده.

شبی سلطان محمود به رئیس محافظانش گفت: بیا بصورت ناشناس بیرون برویم و از حال مردم خبر بگیریم. در هنگام گشت‌وگذار مشاهده کردند مردی روی زمین افتاده و مردم ازکنارش رد می‌شوند و اعتنایی به او نمی‌کنند. وقتی نزدیک‌تر شدند مشاهده کردند فوت کرده و مدتی نیز از مرگ او گذشته. از مردمی که بی اعتنا از کنار جسد رد می‌شدند، پرسیدند: چرا توجهی به این فرد نمیکنید؟ پاسخ دادند: او فردی فاسد، دایم الخمر و زناکار بود!

سلطان محمود به کمک همراهش جنازه را به خانه مرد برده و تحویل همسرش داد.

همسرش با دیدن جنازه گریه و شیون بسیاری کرد و گفت: خدا رحمتت کند ای ولی خدا! تو از صالحین و نیکوکاران بودی! من شهادت می‌دهم که تو ولی الله و از صالحین هستی !

سلطان با تعجب گفت:چطور می‌گویی که او از اولیاء الله است؛ در حالی که مردم چنین وچنان دربارهاش می‌گویند؟ زن پاسخ داد: بله، من انتظار چنین گفتار و واکنشی از مردم را دارم و از قضاوت آنان متعجب نیستم. سپس ادامه داد: شوهرم هر شب به مغازه مشروب فروشی می‌رفت و هر چقدر می‌توانست مشروب می‌خرید و به خانه می‌آورد و درون دستشویی میریخت و می‌گفت: الحمد لله امشب این مقدار از گمراه شدن و فساد مردم کمتر شد؛ سپس منزل یکی از زنان فاحشه و بدنام می‌رفت و به او پول می‌داد و می‌گفت: این در آمد امشبت! امشب درب منزلت را تا صبح ببند و از کسی پذیرایی نکن. سپس به منزل برمی‌گشت و می‌گفت: الحمدلله امشب به اندازه یک نفر از ارتکاب گناه و گمراهی و به‌فساد کشیده شدن جوانان جلوگیری شد!

من همواره او را ملامت می‌کردم و می‌گفتم: مردم درباره ات جور دیگری فکر می‌کنند و جنازه ات روی زمین خواهد ماند و کسی غسل و کفنت هم نخواهد کرد. اما او می‌گفت: غصه نخور، برای نماز میت و کفن و دفن من، سلطان و اولیاء و علمای اسلام حاضر خواهند شد!

سلطان که هنوز خود را معرفی نکرده بود به گریه افتاد و گفت: به خدا قسم من سلطان و پادشاه کشورهستم و فردا صبح به همراه علمای اسلام برای غسل و کفنش می آییم. صبح روز بعد سلطان به همراه علما و مشایخ و بزرگان مملکت و جمع کثیری از مردم بر جنازه نماز خواندند و او را بااحترام فراوان دفن کردند.

 

این دستور قرآنی در مورد بزرگان حساسیت بیشتری پیدا می‌کند. امروزه در جامعه ما مردم تنها به این علت که «همه می گویند» به امور بسیاری اعتقاد پیدا کرده‌اند؛ بدون این که درمورد صحت و سقم آن تحقیق کنند. در حالی که خیلی از این شایعات حقیقتی جز حرف مردم ندارد. خصوصا در عرصه سیاست که سیاستمداران و یا حتی علمای دین را تحت تأثیر همین شایعات متهم به اموری می‌کنند که در شأن آن ها نیست و چه بسا ریشه پراکنده شدن این شایعات دشمنان اسلام باشند. حجة الاسلام قرائتی می‌گوید: مردی از شیراز برای من مرغ آورده بود و می‌گفت: من در شیراز مرغداری دارم و شنیدم بین مردم شایعه شده این مرغداری مال قرائتی است! گفتم تعدادی مرغ برای شما بیاورم تا حداقل مقداری از مرغ‌ها به شما رسیده باشد!

سیره علما در مواجهه با این اتهامات بسیار درس‌آموز است:

میرداماد سوار بر اسب در جاده جلو می‌رفت. شاه عباس صفوی و همراهانش کمی جلوتر بودند. شیخ بهائی سوار بر اسب چابکی جلوتر از همه پیش می‌رفت. اسب شیخ جست و خیز می‌کرد و سوارش محکم به زین چسبیده بود تا زمین نخورد. میرداماد سرعت اسبش را زیادتر کرد اما اسب نمی‌توانست اندام سنگین او را جلو ببرد.

شاه به میرداماد نزدیک شد و با لبخند به شیخ اشاره کرد و گفت: جناب میر،‌ می‌بینید که این شیخ پایبند ادب نیست و بی‌توجه به حضور اینهمه آدم های بزرگوار از جمله جنابعالی جلوتر از همه می رود. میرداماد مقصود موذیانه شاه را فهمید و پاسخ داد: اینطور نیست، شیخ انسان دانشمند و بزرگی است و اسب او از اینکه چنین شخصی بر پشتش سوار شده از خوشحالی جست و خیز می کند و شیخ را جلوتر از همه می برد.

شاه اسبش را تاخت و به شیخ بهائی رسید. شیخ گفت: این اسب خیلی سرکش است و تا به مقصد برسیم مرا بیچاره می‌کند.

شاه موذیانه گفت: علتش این است که شما لاغر هستید و به اندازه کافی بر پشت اسب فشار نمی‌آید،‌ درست بر عکس میرداماد که با جثه سنگینش، اسب را خسته می‌کند. شاه ادامه داد: تا جائی که من دیده‌ام، متفکران در غذا خوردن قناعت می‌کنند و به همین علت لاغر هستند، مثل جنابعالی، ولی میرداماد، آن قدر در خوردن حریص است که چنین جثه‌ای دارد.

شیخ آهی کشید و گفت: این طور نیست، میر فقط در اندوختن دانش حرص می‌زند و بزرگی جثه او مادرزادی است و ربطی به پرخوری ندارد و اسب او به علت حمل وجودی گرانقدر که کوه‌ها هم تحمل سنگینی دانش او را ندارند، خسته شده است.

 

بنابرآنچه گفته شد می‌توانیم یک قانون برای زندگی خود تصویب کنیم؛ قانونی که اگر همه آن را اجرا کنند، به طور معجزه‌آسایی می‌تواند آرامش روحی و امنیت روانی را در جامعه حاکم کند: چیزی را که به آن یقین نداریم، بر زبان نیاوریم و درباره آن حکم نکنیم.

در برابر این قانون، قانون دومی که از آیه 39 سوره یونس (بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحیطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُه؛ [عجولانه‏] حقیقتى را تکذیب کردند که به معارف و مفاهیمش احاطه نداشتند و هنوز تفسیر عینى و تحقّق و ظهور آن براى آنان نیامده است) برداشت می‌شود این است که: چیزی را که نمی دانیم و برای اولین بار می‌شنویم بدون تحقیق رد نکنیم. این نیز یکی از آفت های جامعه ما است که با بهانه هائی مثل «به حق چیزهای نشنیده» حرف حق به راحتی رد می‌شود.

اگر تمام افراد، این دو قانون را پیاده کنند جامعه چنان استحکامی می یابد که به هیچ وجه باطلی در میان آن ها رواج نمی یابد و هیچ ظالمی بر آن‌ها مسلط نخواهد شد. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: خداوند با دو آیه از قرآن، دو درس مهم به این امت داده است، نخست اینکه جز آنچه مى‏دانند، نگویند، و دیگر اینکه آنچه را نمى‏دانند انکار نکنند، سپس دو آیه زیر را تلاوت فرمود أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ (آیا خداوند پیمان کتاب آسمانى را از آنها نگرفته است که جز حق در مورد خداوند نگویند) بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ (مشرکان چیزهایى را انکار کردند که از آن آگاهى نداشتند، در حالى که جهل دلیل بر انکار نیست).

 



[1]لیس لک أن تتکلّم بما شئت، لأنّ اللّه- عزّ و جلّ- یقول: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ‏ و لأن رسول اللّه- صلّى اللّه علیه و آله- قال: رحم اللّه عبدا قال خیرا فغنم، أو صمت فسلم. و لیس لک أن تسمع ما شئت، لأنّ اللّه- عزّ و جلّ- یقول: إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا.

 


[ دوشنبه 95/2/6 ] [ 9:18 عصر ] [ آقایی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 75
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 34772